واحد خبر روابط عمومی ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات استان کردستان، خورشيد سامرا
اشاره
حضرت امام حسن عسکري عليه السلام يازدهمين پيشواي شيعه است؛ رهبري که در عمر کوتاه خويش، مدتي را در پادگاني در سامرا، به همراه پدر بزرگوارش امام هادي عليهالسلام، تحت مراقبت شديد دستگاه استبداد خلفاي بنيعباس قرار داشت و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، همچنان اين حالت ادامه يافت. ايشان بارها به زندان جبّاران زمان گرفتار شد و سرانجام نيز در نهايت مظلومي به شهادت رسيد.
لقبها و کنيه ها
در کتاب هاي تاريخي براي حضرت عسکري عليهالسلام کنيهها و لقبهاي مختلفي آوردهاند. برخي از کنيه هاي آن حضرت عبارت است: ابن الرضا، ابوالخلف، ابوعبداللّه، ابو محمد، ابو محمد العسکري و ابوالحسن، برخي از لقبهاي حضرت نيز بدين قرار است: الحسن الخالص، الحسن العسکري، الخالص، السّراج، الشافي، الصّامت و العالم.
مادر
در منابع تاريخي و روايي، براي مادر والامقام امام حسن عسکري عليهالسلام چند نام بيان شده که عبارت است از: حُديث، حُدَيثه، سليل، سمانه و سوسن. سوسن به دليل ويژگيهاي والاي اخلاقي، به مرحلهاي از شايستگي رسيد که به خانه امام هادي عليه السلام راه پيدا کرد. زماني که او به محضر امام هادي عليهالسلام رسيد، آن حضرت در ستايشش فرمود: «خداوند (از دامن و نسل سوسن) حجت الهي بر خلق خود (مهدي موعود عليهالسلام ) را موهبت ميکند. او زمين را از عدل و داد پر ميکند، همانطور که از ستم پر شده است».
خورشيد سامرا در کلام ديگران
از نگاه پدر
نخستين کسي که هماره همراه حضرت عسکري عليهالسلام بوده و آنگونه که بايد به شخصيت وي پي برد، پدر بزرگوارش امام هادي عليهالسلام بود. امام هادي عليهالسلام فرزندش حسن عليهالسلام را اينگونه معرفي ميکند: «ابو محمد، خوشقريحهترين فرد خاندان محمد صلياللهعليهوآلهوسلم بوده و استدلال و برهانش استوارترين است. او بزرگترين فرزند من و جانشين من است و سلسله امامت و احکام آن به او ميرسد».
محمدبن طلحه شافعي
محمدبن طلحه ميگويد: «بدان که در مناقب آن حضرت [امام عسکري عليهالسلام [همين بس که خداوند او را فضيلتي برجسته و مزيتي بزرگ عنايت کرد و آن را يکي از صفات جاودان او مقرر داشت که گذشت روزگاران، گفتوگو در اينباره را کهنه نميکند و زبانها ياد و تکرارش را به فراموشي نميسپارد و آن اين است که: مهدي [امام دوازدهم](عج) از نسل او به وجود ميآيد و فرزند اوست و به وي نسبت دارد و پاره تن آن بزرگوار است».
ابن صبّاغ مالکي
ابن صباغ مالکي در توصيف امام حسن عسکري عليهالسلام ميگويد: «مناقب و فضايل سرورمان ابومحمد حسن عسکري عليهالسلام، بر آقايي و آقازاده بودن او دلالت دارد و کسي در امامت او شک و ترديد نميکند. بدان که اگر نيکي فروختني و داراي فروشنده بود، آن حضرت تنها خريدار آن ميبود. وي يگانه بيهمتاي روزگار خود، انساني بينظير، سرآمد دوران و پيشواي اهل زمان خود بود».
شيخ مفيد
شيخ مفيد درباره بزرگواري امام حسن عسکري عليهالسلام مينويسد: «ابو محمد حسن بن علي عليهالسلام به دليل صفات برجسته و برتري بر معاصران، پس از پدرش علي بن محمد عليهالسلام، امام و پيشوا بود. وي از نظر دانش، زهد، کمال عقل، عصمت، شجاعت، کَرَم، بخشش و عبادت فراوان، در پيشگاه خدا مقام بلندي داشت که سبب امامت و پيشوايي، و در خور رياست وي بود».
نماد فضيلت ها
پيشواي يازدهم همانند پدرانش به همه خوبيها آراسته و از همه بديها پيراسته بود. او چنان در قله شکوهمند کمال و فضيلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پيروانش او را ستودهاند، بلکه دشمنان کينهتوز و سرسخت، به ستايش او پرداختهاند. احمد بن عبيداللّه بن خاقان، که پدرش از مهرههاي مهم دستگاه عباس و از وزيران آن به شمار ميرفت و خود نيز از مخالفان بود، ميگويد: «من در سامرا مردي را در ميان علويان، همانند حسن بن علي نديدم و نشناختم. وي از نظر وقار، عفاف، بزرگواري و بخشندگي، در ميان علويان، فرماندهان ارشد نظامي، وزيران و همه مردم، نمونه و الگو بود و با هر کس سخن ميگفت، ستوده ميشد و به نيکي از او ياد ميگرديد».
تحول آفريني
حکومت بنيعباس، امام عسکري عليهالسلام را نزد شخصي به نام علي بن نارمش، يکي از عناصر جنايتکار و از دشمنان سرسخت آل ابيطالب زنداني کرد. سران بنيعباس به او گفتند: «ابو محمد ابن الرضا را تا توان داري، آزار و اذيت ده و او را به قتل برسان». از زنداني کردن حضرت چند روزي نگذشت، تا اينکه ديدند علي بن نارمش با آن همه دشمني، در برابر امام سر به زير افکنده و آنچنان بزرگي حضرت عسکري عليهالسلام در او تأثير نهاده که به ايشان نگاه نميکند. وقتي امام عسکري عليهالسلام از اين زندان خلاص شد، علي بن نارمش چنان دچار تحول روحي و معنوي گرديد که ديدگاهش درباره حضرت تغيير کرد و در گروه شايستگان قرار گرفت.
دانش يازدهمين پيشوا
تاريخ نگاران، حضرت عسکري عليهالسلام را داناترين فرد زمان خود معرفي کردهاند و بر اين نکته اتفاق نظر دارند که ايشان نه تنها در احکام دين متخصص بود، بلکه در تمام علوم و در عرصههاي مختلف دانش يگانه عصر خود به شمار ميرفت. بختيشوع، پزشک مسيحي به شاگرد خود درباره حضرت چنين ميگويد: «بدان که او داناترين فرد روزگار ماست که بر زمين زندگي ميکند». اگر حاکمان عباسي به امامان معصوم عليهمالسلام امکان فعاليت ميدادند و آنان را تحت نظر و محاصره شديد قرار نميدادند، دنيا شاهد شکوفايي علمي و تحولات فکري بيمانندي ميشد که هرگز به خود نديده بود.
تلاش هاي علمي حضرت عسکري عليه السلام
۱. تربيت شاگردان
گرچه حضرت عسکري عليهالسلام بر اثر نامساعد بودن زمان و محدويت بسيار شديدي که حکومت عباسي اعمال ميکرد، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح جامعه نشد، ولي در تربيت شاگرداني که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشيع و برطرف ساختن شبهههاي دشمنان شيعه نقش مهم و بهسزايي داشتند، موفق گشت. شيخ طوسي تعداد شاگردان آن حضرت را بيش از صد نفر نوشته است. در ميان اين بزرگواران، افراد برجسته و وارستهاي مانند احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابوهاشم داود بن قاسم جعفري، عبداللّه بن جعفر حميري، ابو عمرو عثمان بن سعيد عمري (نايب خاص امام زمان عليهالسلام ) علي بن جعفر، محمد بن حسن صفار و... به چشم ميخورند.
۲. تشويق نويسندگان
هر نويسنده متعهدي، نهايت تلاش خود را براي اطلاعرساني و هدايتگري جامعه به کار ميبندد. در اين ميان، تشويق نويسنده و آثار او، خستگيها را از او دور ميکند و بر فعاليت مثبتش ميافزايد. امام حسن عسکري عليهالسلام در کنار تربيت شاگردان، از تشويق نويسندگان غافل نبود. داوود بن قاسم جعفري، شاگرد حضرت ميگويد: کتابي از يونس آل يقطين بر حضرت عرضه داشتم. امام فرمود [اين کتاب] نوشته چه کسي است؟ گفتم: نوشته يونس است. حضرت فرمود: «خداوند در مقابل هر حرف، در روز قيامت نوري به او ببخشايد».
۳. تأليف
حضرت عسکري عليهالسلام افزون بر تربيت شاگردان و تشويق نويسندگان، خود نيز کتابها و نامههاي فراواني براي توسعه دانش و هدايت و راهنمايي جامعه از خود به يادگار گذاشته است. از جمله آنها، کتاب المنقبة است که بسياري از احکام و مسائل حرام و حلال را در برميگيرد.
هدايت در حوزه خودي ها
اصليترين بخش از تلاشهاي امام حسن عسکري عليهالسلام، به حوزه درون شيعي مربوط ميشد. امام ميکوشيد با ايفاي نقش هدايتگرانه، استحکام جامعه اسلامي را از نظر بنيانهاي ديني حفظ کند. از اقدامات آن بزرگوار در اينباره، ميتوان به ترويج فرهنگ توّلي و تبرّي، بيدار سازي، تقبيح گناهان، احياي سنتها، هدايت چهره به چهره، نامهنگاري عمومي و خصوصي و... در راه هدايت شيعيان اشاره کرد.
هدايت متخصصان
اگر امر به معروف و نهي از منکر تودههاي عادي، شرايط و ساز و کارهاي مهمي دارد، بدون ترديد اصلاح نخبگان، برنامههاي دقيقتري ميخواهد. نقل شده است که اسحاق کندي، کتابي به نام تناقصهاي قرآن نوشت. روزي يکي از شاگردان او به محضر امام عسکري عليهالسلام شرفياب شد. وقتي چشم امام به او افتاد، فرمود: «آيا ميان شما مرد رشيدي نيست که گفتههاي استادتان کندي را پاسخ گويد؟» او گفت: «همه ما شاگرديم و نميتوانيم اعتراض کنيم». امام عسکري عليهالسلام مطالبي به وي آموخت. شاگرد، نزد استاد رفت و آنها را بازگو نمود. کندي پس از پذيرش حق، او را سوگند داد که بگويد اين مطلب را از کجا آموخته و شاگرد هم گفت که امام عسکري عليهالسلام چنين گفتاري را به او ياد داده است. کندي هم گفت: «درست گفتي. اين چنين سخني غير از آن خاندان صادر نميشود». سپس آتش خواست و نوشتههاي باطل خود را سوزاند.
عصر خفقان
عباسيان به دليل ترس از نفوذ معنوي حضرت عسکري عليهالسلام و علويان، ايشان را در تنگناهاي مختلفي قرار داده بودند؛ از جمله سکونت اجباري آن حضرت در شهر سامرا و منطقه نظامي (عسکر). همچنين امام ناگزير بود روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در کاخ و دربار عباسي حاضر شود. اين محدوديت، شامل ياران و شيعيان حضرت نيز ميشد. شخصي روايت ميکند: در عسکر جمع شديم و روزي که حضرت از خانه خارج ميشد، منتظر مانديم تا او را زيارت کنيم. اما دستور کتبي حضرت رسيد که: «کسي بر من سلام نکند و حتي کسي با دست مرا نشان ندهد و به طرف من اشاره نکند؛ چون جان شما در خطر است».
انوار امام در آفاق جهان
پس از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم، جانشيان آن حضرت و پيشوايان معصوم، هر يک در عصر خود در مناطق مهم و حياتي دنياي اسلام همچنان نفوذ داشتند و با وجود فشارهاي امويان و عباسيان، ارتباط محکم خود را با دوستداران و شيفتگان معارف قرآن و اهلبيت عليهمالسلام حفظ ميکردند. خلفاي عباسي براي جلوگيري از نفوذ امامان معصوم در ميان مسلمانان، از هر فرصت و وسيلهاي سود ميجستند. اعمال فشار و محدوديت کم سابقه، مهمترين حربه آنان بود. اين فشارها بعد از شهادت امام رضا عليهالسلام، در عصر امام جواد، امام هادي و امام عسکري عليهماالسلام به اوج خود رسيد.
امام در حصار
از آنجا که عباسيان شنيده بودند مهدي موعود عليهالسلام که طومار حکومت ستمگران را در هم خواهد پيچيد و حکومت عدل جهاني تشکيل خواهد داد، از نسل حضرت عسکري عليهالسلام است، آن حضرت را بيشتر تحت مراقبت و محدوديت قرار داده بودند؛ به طوري که امام يازدهم خيلي زود و تنها پس از شش سال امامت، در جواني به شهادت رسيد. با اين همه، امام عسکري عليهالسلام در اين مدت کوتاه براي نفوذ در افکار و انديشههاي مسلمانان و انسانهاي تشنه معرفت از هيچ کوششي فرو گذار نکرد. در عصر ايشان، شهرها و مناطقي چون بغداد، نيشابور، قم، ري، سمرقند و بلخ، از رهبريهاي آن برگزيده الهي برخوردار بودند.
خلفاي معاصر حضرت عسکري عليهالسلام
معتز
زبير بن جعفر متوکل، ملقب به معتز، در آغاز جواني و در حالي که کمترين تجربه و آگاهي سياسي و آيين مملکتداري را نداشت، خلافت ظاهري را به دست گرفت. معتز، دشمني با اهلبيت را از پدرانش به ارث برده بود و سينهاش سرشار از کينه به خاندان عصمت و طهارت بود. از نمونههاي آشکار اين عدوات، توطئه کشتن امام عسکري عليهالسلام به دست سعيد حاجب بود که خنثي گرديد. معتز به سعيد دستور داده بود که حضرت را به شهادت رساند، ولي خداوند ايشان را از اين توطئه حفظ کرد و معتز را به حوادثي مشغول کرد که از انديشه قتل آن حضرت منصرف شد.
مهتدي
پس از عزل معتز از خلافت، مهتدي ۳۷ ساله به خلافت رسيد. او به مأموران خود دستور داد حضرت عسکري عليهالسلام را بازداشت و زنداني کنند؛ زيرا تصميم بر قتل ايشان و نابودي شيعيان داشت. امام مدتي را در زندان به سر برد و ابوهاشم جعفري نيز همراه ايشان بود. روزي حضرت به او گفت: «اي ابوهاشم! اين طاغوت ميخواست امشب مرا بکشد، ولي زندگياش را تباه و کوتاه کرد. من تاکنون فرزندي نداشتهام و به زودي صاحب فرزندي خواهم شد».
يکي از شيعيان به امام عسکري عليهالسلام نوشت: «خبردار شدهايم که مهتدي شيعيان شما را تهديد کرده و گفته است به خدا قسم آنان را از صفحه روزگار محو خواهم کرد». حضرت پاسخ داد: «عمر او کوتاهتر از اين حرفهاست. از امروز تا پنج روز بشمار، در روز ششم پس از خفت و خواري که به او خواهد رسيد، کشته خواهد شد». اين پيشگويي به همان صورت روي داد.
معتمد
معتمد ۲۵ ساله بود که به خلافت رسيد. تاريخ نگاران گفتهاند که او مردي شهوتران بوده است. معتمد از اداره امور مردم روي گرداند و بر اثر ارتکاب محرمات الهي، موجب بيزاري مردم از خود شد. معتمد، اقدامات فراواني را به کار بست تا امام عسکري عليهالسلام را از سر راه خود بردارد. نقل شده که حضرت عسکري عليهالسلام به يحيي سپرده شد و او بر آن حضرت سخت ميگرفت. روزي يحيي حضرت را در بين درندگان افکند و ترديدي نداشت که درندگان حضرت را پاره پاره خواهند کرد، ولي امام با کمال آرامش در ميان درندگان به نماز ايستاد. به همين دليل، دستور داد ايشان آزاد شود. حضرت عسکري عليهالسلام در زمان خلافت معتمد عباسي به شهادت رسيد.
عوامل دشمني عباسيان با امام عسکري عليهالسلام
دشمني عباسيان با امام عسکري عليهالسلام در سه محور کلي قابل بررسي است:
۱. عزت نفس، آزاد انديشي، مسئوليت پذيري و مبارزه خستگيناپذير امام حسن عسکري عليهالسلام بر ضد خلفاي ستمگر.
۲. دشمني ديرينه خاندان عباسي با علويان. عباسيان با شعار طرفداري از اهلبيت عليهمالسلام، حمايت مردم را به خود جلب کردند و به قدرت رسيدند. آنان به خوبي ميدانستند که وارثان حقيقي خلافت رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم، امامان هستند. از اين رو، علويان را همواره يگانه رقيب خويش در حکومت ميشمردند و تمام سعي را در نابودي آنها به کار ميگرفتند.
۳. ويژگيهاي شخصي امام حسن عسکري عليهالسلام . ويژگيهاي برجسته آن حضرت فراوان است، اما دو چيز بيشتر از همه موجب دشمني بنيعباس ميشد:
الف) شخصيت حضرت عسکري عليه السلام
امام حسن عسکري عليهالسلام در ميان مسلمانان آگاه و ديندار، مقامي بس والا داشت. مقام معنوي امام در گستره جهان اسلام براي خلفاي عباسي بسيار گران ميآمد؛ به ويژه وقتي ميديدند بسياري از درباريان، فرماندهان و حتي برخي از شخصيتهاي عباسي شيفته آن بزرگوار شدهاند و از ايشان به عظمت ياد ميکنند، در آتش حسد ميسوختند.
ب) وجود مبارک امام زمان عليه السلام
اخباري که از وجود مبارک امام زمان عليهالسلام خبر ميداد، موجي از شادي و افقي از اميدواري در ميان آگاهان و ستمديدگان ميگشود. اين اخبار، ذهن حاکمان عباسي را نيز به خود مشغول ميکرد؛ چنانکه جاسوسان فراواني در اطراف خانه امام گماشته بودند تا خبر ميلاد مهدي موعود را به گوش آنان برسانند. با اين همه، امام عسکري عليهالسلام، هم ارتباط خود با شيعيان را حفظ ميکرد و هم در پنهان ساختن وجود مبارک امام زمان عليهالسلام موفق بود.
به سوي فردوس برين
امام عسکري عليهالسلام پس از تحمل مشقتها و محدوديتهاي فراوان دوره عباسي، سرانجام در سال ۲۶۰ هجري به دست معتمد مسموم شد و به شهادت رسيد. با انتشار خبر شهادت حضرت عسکري عليهالسلام، غم و اندوه، دلهاي مردم را فرا گرفت. آنها مغازهها را تعطيل کردند و براي تشييع پيکر پاک امام غريبشان به سوي آرامگاه ابدياش، شتابان به خانه امام رفتند. در توصيف آن صحنه گفته شده است: «هنگامي که خبر وفات حضرت منتشر شد، سُرّ مَن راي (سامرا) به لرزه درآمد و يکپارچه فرياد شد که ابن الرضا از دنيا رفته است». پيکر مقدس حضرت را در ميان انبوه تکبير و تعظيم، به آرامگاه ابدي آوردند و ايشان را در منزلشان در کنار پدرش امام هادي عليهالسلام دفن کردند و صفحه درخشاني از صفحات رسالت اسلامي و پاره جگر پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم را به خاک سپردند.
رخدادهاي خطرناک
پس از شهادت امام عسکري عليهالسلام، از سوي معتمد خانه آن حضرت را محاصره کرده و به تفتيش اتاقها و زواياي آن پرداختند. معتمد عباسي انتظار داشت با اعزام مأموران و جاسوسان و تفتيش خانه امام عسکري عليهالسلام، حضرت حجت عليهالسلام را بيابد و چون بر آن حضرت دست نيافت، آشفته شد و دستور داد به منظور يافتن مهدي عليهالسلام خانههاي شيعيان را بازرسي کنند.
در مکتب پيشواي يازدهم
پليدي هاي در خانهاي قرار دارند که کليد آن دروغگويي است.
رسيدن به خدا، مستلزم سفري است که تنها شبزندهداران به آن توفيق مييابند.
از موارد فروتني اين است که چون بر کسي بگذري، سلام دهي و در پايينترين مکان مجلس بنشيني.
اگر به شخصي کريم خدمتي کني، باعث محبوبيت تو نزد او خواهد شد و اگر به شخصي فرومايه خدمت کني، سبب کوچکي تو نزد وي ميگردد.
عبادت [تنها] به زياد روزه گرفتن و نماز خواندن نيست؛ بلکه عبادت اين است که در امر (آفريدههاي) خداوند بسيار تفکر شود.
يکي از درهاي بهشت، «معروف» نام دارد. تنها کساني از آن در وارد بهشت ميشوند که در دنيا کارهاي نيک انجام داده و به مردم خدمت کنند.
منبع:مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم